سواری اسلامهراسان بر موج جاهلیت مدرن
تسنیم , 4 فروردين 1397 ساعت 15:08
یکی از پرکاربردترین شگردهای غرب به منظور انحراف اندیشه ساکنان کشورهای اروپایی و امریکایی ترویج تئوری «هراس از اسلام» است.
به گزارش «آرماگدون» ، یکی از پرکاربردترین شگردهای غرب به منظور انحراف اندیشه ساکنان کشورهای اروپایی و امریکایی ترویج تئوری «هراس از اسلام» است. اسلامهراسی طبق تعریف رایج، عبارت است از: «ترس یا تنفر از اسلام و در نتیجه ترس و تنفر از مسلمانان»، که از جمله عواقب آن طی چند دهه اخیر، تبعیض عملی علیه مسلمانان از طریق ایجاد محرومیت در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بوده است. اسلامهراسی پدیدهای است متشکل از ابعاد مختلف تاریخی، فرهنگی- اجتماعی و سیاسی که درک صحیح آن مستلزم نگاهی چندوجهی است. در گام نخست، بررسی و مطالعه ریشههای مهم تاریخی بروز آن، از جنگهای طولانی صلیبی در قرون وسطی و کشورگشایی ترکهای عثمانی پس از آن تا استعمارگری ملل اروپایی در سدههای ۱۸ و ۱۹ میلادی، ضروری بهنظر میرسد. در نوشتار پیشرو ضمن بررسی مهمترین علت شکلگیری موج اسلامهراسی در عصر معاصر، به دنبال پاسخگویی به این سؤال هستیم که آیا اسلامهراسی، چنانکه برخی پژوهشگران معتقدند، پدیدهای است نوظهور که آغاز آن به نیمه دوم سده بیستم و وقایعی نظیر مهاجرت گسترده مسلمانان به اروپا، انقلاب اسلامی ایران، ماجرای سلمان رشدی، حوادث تروریستی گوناگون و امثال آن برمیگردد؟ یا اینکه بهعکس اسلامهراسی معاصر ریشه در کینه و خصومت تاریخی مسیحیان در قبال اسلام و مسلمانان دارد؟
جهل، عامل اساسی رونق اسلامهراسی
علل و عوامل متعددی در شکلگیری اسلامهراسی نقش داشتهاند. جهل و ناآگاهی از اسلام و نداشتن شناخت دقیق آن در طول تاریخ، یکی از مهمترین آنهاست. این در حالی است که غرب به دلیل وجود پشتوانه و سنت علمی نسبتاً غنی شرقشناسی، ادعا میکند به شناخت عمیقی از شرق به ویژه اسلام دست یافته است و این مسئله ناآگاهی غربیها را به صورت جهل مرکب درآورده و بر پیچیدگی و تأثیرگذاری منفی آن افزوده است. چنانچه ادوارد سعید در زمینه دیدگاههای غرب نسبت به اسلام در کتاب شرقشناسی مینویسد: «آنچه سرانجام تهذیب و پیچیدگی بیشتری مییابد، جهل و عدم اطلاع مغربزمین در قبال اسلام است و نه مجموعهای از معرفت مثبت غربی که بر حجم و دقت آن افزوده میشود.»
کماطلاعی و جهل مسیحیان نسبت به مسلمانان در سدههای نخست چنان بود که به تعبیر برنارد لوئیس در غرب به مسلمانان «محمدیون» میگفتند و گمان میکردند همان گونه که مسیحیان در آن عصر مسیح را مورد پرستش قرار میدهند، مسلمانان نیز محمد(ص) را میپرستند.
متأسفانه این میزان شناخت در قرون بعدی نیز اصلاً مطلوب نبود و تفاوت چندانی با قرون وسطی نداشت. به رغم وامداری گسترده غرب به تمدن اسلام در سدههای میانی و بهرهجویی از پیشرفت مسلمانان در نجوم، فلسفه، ریاضیات، پزشکی، علوم و بسیاری عرصههای دیگر، همچنان افرادی که به نقش تمدن اسلامی و سهم مسلمین در توسعه غرب آگاهی داشته باشند، بسیار اندکند. در واقع غرب بزرگترین نهضت علمی، فرهنگی و سیاسی تاریخ خود یعنی رنسانس را مدیون اسلام است اما در کمال تعجب بسیاری از مردم به دلیل «جهل تاریخی» متوجه این موضوع نیستند.
با وجود این جهل گسترده نسبت به موضوعات ساده و پیشپا افتاده، در مورد درک مسائل پیچیدهتر مرتبط با اسلام چه انتظاری میتوان داشت؟ برای نمونه جان اسپوزیتو، استاد امور بینالملل دانشگاه جرج تاون واشنگتن و مؤلف آثاری شاخص در زمینه مطالعات اسلامی، معتقد است هیچ واژهای بیش از «جهاد» به عنوان نماد خشونت و ترور به نام اسلام، مورد سوءاستفاده سلطهگران قرار نگرفته است و این مسئله قاعدتاً از کجفهمی و ناآگاهی نسبت به معنای حقیقی جهاد نشئت میگیرد. بسیاری از غیرمسلمانان جهاد را همان «جنگ مقدس» میدانند که مسلمانان علیه غیرمسلمانان ترتیب میدهند؛ در حالی که جنگ مقدس اساساً عبارتی اسلامی نیست. بلکه اصطلاحی مسیحی است که ریشه در جنگهای صلیبی دارد.
مراحل تقابل تاریخی
«اسلامهراسی» گرچه مفهوم جدیدی است، مغایرت و ناسازگاری تاریخی میان ارزشهای اروپایی و اسلامی در شکلگیری آن نقشی اساسی ایفا کرده است؛ چنانکه ریموند تاراس، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تولینِ نیواورلئان، مینویسد: «تاریخ رقابت و معارضه تقریباً ۱۴۰۰ ساله اسلام و مسیحیت، ما را به این نکته میرساند که پدیده احساسات ضداسلامی بسیار دیرینهتر از مفاهیمی همچون اسلامهراسی و ترس از اسلام یا پیروان آن است و به نوعی ریشه دیرپای آن محسوب میشود.» در همین راستا، نورمن دانیل، تاریخنگار انگلیسی، عقیده دارد که در غرب از قرن هفتم میلادی به بعد، تغییر چندانی در نحوه تعامل با مسلمانان بهوجود نیامده است و اولین واکنشهای مسیحیان نسبت به اسلام چیزی شبیه واکنشهایی بوده که امروزه شاهد آن هستیم.
بنابراین، رابطه اسلام و غرب در طول تاریخ پیوسته با نزاع و تقابل همراه بوده است. این خصومت بهحدی بود که میتوان مدعی شد، بهویژه در دوران جنگهای صلیبی و سپس عصر استعمار، به عنصری هویتبخش برای اروپا و غرب تبدیل شد و اصولاً پدیده «غرب» در فرایند دشمنی با اسلام و مسلمانان شکل گرفت. علت این دشمنی واضح است؛ به استثنای اسلام، تا قرن نوزدهم، شرق قلمروی حکومت و سلطه مستمر و بلامنازع غرب بود. این تنها بخش عربی و اسلامی شرق بود که در سطح وسیعی اروپا را در زمینههای سیاسی، فکری و تا مدتی اقتصادی به مبارزهای بیامان طلبیده بود. ضمن اینکه، اسلام از یک سو، به گونه مضطربکنندهای، هم از لحاظ جغرافیایی و هم فرهنگی، به مسیحیت نزدیک بود و از طرفی دیگر میتوانست به پیروزیهای بینظیر نظامی و سیاسی خود با غرور ببالد.
گروهی بر این باورند که اسلامهراسی در ظهور اسلام در سده هفتم میلادی و تقابل و چالش آن با امپراتوری روم و مسیحیت ریشه دارد. همچنین با توجه به شواهد تاریخی، منشأ مهمتر ضدیت با اسلام به دوره جنگهای صلیبی (۱۲۹۱- ۱۰۹۵) بازمیگردد؛ درگیری و تقابل طولانیمدت دنیای اسلام با اروپا در قرون وسطی که طی آن مسلمانان و مسیحیان بارها بر سر بیتالمقدس با یکدیگر جنگیدند. جنگ ۲۰۰ ساله مشهور صلیبی چنان سهم مهمی در شکلگیری ذهنیت تاریخی پرغلط مسیحی داشته است که برخی معتقدند: «جنگهای صلیبی منشأ و موجد تمامی تلقی خصمانهای است که امروزه در دو جهان مسیحی و مسلمان نسبت به یکدیگر احساس میشود.»
در ادامه جنگهای صلیبی، اروپاییها با استفاده از روشهای خشونتآمیزی چون تفتیش عقاید تلاش نمودند تا مسلمانان را از اسپانیا بیرون اندازند و این روند به تدریج منجر به خاتمه حضور مسلمانان در جنوب اروپا در اواخر سده ۱۵ شد. البته پیش از تصرف مجدد اسپانیا، غربیها با چالش جدیدی از سوی جهان اسلام یعنی هجوم امپراتوری عثمانی مواجه شدند. عثمانیها بقایای بیزانس و دیگر حکومتهای پراکنده خاورمیانه و شمال افریقا را برچیدند و یک امپراتوری قدرتمند ایجاد کردند. در قرن شانزدهم، آنها بخش اعظم بالکان در جنوب شرقی اروپا را تصرف و پس از آن حتی به سمت مرکز اروپا پیشروی کردند.
برای مدت ۴۰۰ سال امپراتوری عثمانی، آسیای صغیر، بالکان، تمامی خاورمیانه و بخشهای وسیعی از شمال افریقا را تحت کنترل خود داشت. عثمانیها در سال ۱۴۵۳، قسطنطنیه یا رُم دوم را تسخیر نمودند و حتی دو بار در سالهای ۱۵۲۹ و ۱۶۸۳ شهر وین را محاصره کردند. فتح قسطنطنیه بهدست سلطان محمد فاتح، در ۱۴۵۳ میلادی که در حقیقت انقراض امپراتوری روم شرقی را پس از هزار سال رقم زد، وحشتی وصفناپذیر از هجوم مسلمانان به اروپا میان دولتهای غربی بهوجود آورد.
با این وصف، مواجهه مزبور در قرن بیستم و بهخصوص در دهههای پایانی آن وارد مرحله جدیدی شد و دشمنی مستتر با اسلام و مسلمانان افزایش یافته، به هراس و واهمهای بیاساس تبدیل گردید. منازعه طولانی عربی- اسرائیلی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پایان جنگ سرد و سرانجام حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و وقایع پس از آن همچون اشغال افغانستان و عراق، دورههای مهم و تعیینکننده این رویارویی بهشمار میروند.
برنارد لوئیس، استاد مطرح دانشگاه پرینستون و اسلامشناس شهیر بریتانیایی، در مستند جهاد سوم به همین سیر تاریخی مهم، البته از زاویه شرقشناسانه خویش اشاره میکند. از دید او، تاریخ اسلام بهعنوان یک دین با جنگ و بهطورخاص «جهاد» عجین شده است و پیشینه مقابله و برخورد اسلام و مسیحیت به سه دوره زمانی تقسیم میشود: ۱- جهاد اول که با ظهور اسلام، گسترش سریع آن و تحت سلطه درآوردن بخش مهمی از جهان مسیحیت، در همان سدههای اولیه، آغاز شد [البته او در این زمینه، به جنگهای صلیبی که از سوی اروپاییان و به دستور پاپ اوربان دوم با نام جنگ مقدس بر مسلمانان تحمیل شد، هیچ اشارهای نمیکند]. ۲- جهاد دوم که به دوره امپراتوری بزرگ عثمانی و کشورگشایی ترکهای مسلمان بازمیگردد و در آخر ۳- جهاد سوم که هماکنون در حال وقوع است. لوئیس جنگهایی که در کشورها و جوامع اسلامی از جمله عراق، افغانستان و بهویژه فلسطین در جریان است را [با چشمپوشی از تحمیلی بودن آنها، عمدتاً از سوی غرب]، جنگهایی دینی و مذهبی میخواند و معتقد است که این منازعات تنها در صورت نابودی اسلام، پایان مییابند و اگر در این راستا، اقدامی عملی صورت نگیرد، جهاد چهارم و عواقب هولناک آن اجتنابناپذیر خواهد بود.
به اعتقاد ادوارد سعید، متفکر و منتقد نامدار فلسطینی، «در رابطه با اسلام، ترس اروپا همواره ملحوظ بوده است». پس از رحلت حضرت محمد(ص) در سال ۶۳۲ میلادی، ابتدا سلطه نظامی و سپس نفوذ دینی و فرهنگی اسلام به شدت افزایش یافت. در مرحله نخست، ایران، سوریه، مصر و سپس ترکیه و شمال افریقا در مقابل لشکریان اسلام سقوط کردند؛ در قرن هشتم و نهم میلادی، اسپانیا، سیسیل و قسمتهایی از فرانسه فتح شدند. در سدههای سیزدهم و چهاردهم نیز، اسلام از سمت شرق تا هند و اندونزی و چین پیش رفته بود. در برابر این هجوم خارقالعاده، اروپا، جز ابراز ترس از هیبت اسلامی، کار دیگری نمیتوانست انجام دهد. بیجهت نبود که اسلام سمبل ترور، تخریب و جماعت شیطانی مورد نفرت اروپاییان شد. در کل، اسلام برای اروپا یک ضربه روحی پایدار بود؛ چراکه از اواخر قرن هفتم میلادی تا پایان جنگ لپانتو در سال ۱۵۷۱، اسلام در یکی از اشکال عربی، عثمانی یا آفریقای شمالی و اسپانیایی خود، بر اروپای مسیحی سلطه داشت یا به شکل مؤثر آن را تهدید مینمود. این واقعیت که اسلام از روم پیشی گرفته، درخشش بیشتری یافته بود، نمیتوانست از ذهن هیچ اروپایی، چه در آن زمان و چه حتی زمان حاضر محو شود.
در مجموع، مباحث مطرحشده ما را به این نتیجه میرساند که اسلامهراسی جدید، نه پدیدهای نوین و بیسابقه بلکه کینه و خصومتی دیرینه و تاریخی است که از ظهور اسلام در سده هفتم، جنگهای صلیبی در قرون وسطی و همچنین امپراتوری عثمانی و استعمارگری ملل اروپایی پس از آن تا اسلامستیزی اوجیافته در چند دهه اخیر، ادامه داشته است و میان وقایع تاریخی مذکور و اسلامهراسی امروزی ارتباط انکارناپذیری وجود دارد. پدیدهای که شاید بتوان ریشه اصلی استمرارش در عصر حاضر را تابع مقولهای به نام «جاهلیت مدرن» دانست.
منابع:
- سعید، ادوارد. ۱۳۸۲. شرقشناسی. ترجمه عبدالرحیم گواهی. چاپ سوم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- شیرغلامی، خلیل. ۱۳۹۰. «اسلامهراسی و اسلامستیزی». سیاست خارجی ۲۵(۴): ۱۰۲۲- ۹۹۵.
- مجیدی، محمدرضا و محمدمهدی صادقی. ۱۳۹۳. اسلامهراسی غربی. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
- ناصریطاهری، عبدالله. ۱۳۸۸. «مبانی و ریشههای تاریخی اسلامهراسی غرب». مطالعات تاریخ اسلام ۱(۲): ۱۳۶- ۱۲۲.
منبع: روزنامه جوان
کد مطلب: 6490
آدرس مطلب: http://armageddon.ir/vdca.onik49nyw5k14.html
آرماگدون
http://armageddon.ir