چرا اروپا تا این اندازه شاهد اسلامهراسی است؟
روزنامه نیویورک تایمز در مطلبی به علل گسترش اسلامهراسی در اروپا و سیاستهای کشورهای اروپایی در دامن زدن به آن پرداخت.
شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۳
کد مطلب: 6910
به گزارش «آرماگدون» ، در ماه فوریه، دو حمله خشونتآمیز علیه مسلمانان در اروپا –یکی در هانائو در آلمان دیگری در لندن- با فاصله بیست و چهار ساعت از یکدیگر انجام شد. با آن که شرایط مربوط به هر یک از این حوادث متفاوت بود؛ فرد مهاجم در هانائو تحت تأثیر تئوری توطئه راستگرایان افراطی قرار داشت و این در حالی است که انگیزه عامل حمله در لندن کاملا مشخص نیست، اما اهداف این دو حمله یکی بود: مسلمانان.
این دو حادثه به فهرست فزآینده حملات خشونتآمیز علیه مسلمانان در سراسر اروپا افزوده شدند. تنها در سال ۲۰۱۸، فرانسه شاهد افزایش حدود ۷۴ درصدی حملات علیه مسلمانان بود. در سال ۲۰۱۸، ۵۴۰ مورد حمله علیه مسلمانان در فرانسه انجام شد. افزایش مداوم حملات علیه مسلمانان طی یک دهه نشان دهنده گسترش تنفر از اسلام است. برای مثال، ۴۴ درصد از شهروندان آلمانی به وجود «یک تضاد اساسی بین اسلام و فرهنگ و ارزشهای آلمان» باور دارند. در ایتالیا این رقم ۵۳ درصد است. در اروپا اعتمادی در ارتباط با مسلمانان وجود ندارد و مسلمانان در این قاره افرادی آسیب پذیر هستند.
ورود اسلامهراسی به حیات سیاسی اروپا
در سراسر اروپا، سازمانها و افراد ایجادکننده اسلامهراسی توانستهاند تبلیغات خود را توسعه دهند و اقدامات مورد نظر خود را به پیش ببرند. جنبشهای خیابانی مرتبط با اسلامهراسی بیش از پیش محبوب شدهاند. ایدههای آنها به واسطه وجود دولتهای مدرن تقویت شده است که بر مسلمانان نظارت میکنند و آنها را به عنوان تهدیدی برای زندگی مردم خود میدانند.
از خیابان گرفته تا در سطح دولت، اسلامهراسی وارد حیات سیاسی در اروپا شده است و در همه جا میتوان آن را مشاهده کرد.
۲۰ سال است که چنین اقداماتی در حال انجام شدن است. «جنگ علیه تروریسم» که اسلام و مسلمانان را یک تهدید مرتبط با تمدن برای «غرب» قلمداد میکند، سبب ایجاد شرایطی به منظور گسترش اسلامهراسی شده است. در سطح بینالمللی، این اسلامهراسی سبب بیثباتی و افزایش خشونتها شده است و ظهور داعش هم تا حدی نتیجه این گونه سیاستها و رویکردها محسوب میشود. در سطح داخلی، در اروپا و آمریکا، اتخاذ سیاستهای جدید در چارچوب مبارزه با تروریسم به صورت وسیعی مسلمانان را هدف قرار داده است.
برای مثال در انگلیس، اگر شما ریشه پاکستانی داشته باشید احتمال متوقف شدن و بازرسی شما از سوی پلیس -بر اساس قانون مبارزه با تروریسم- ۱۵۰ برابر بیشتر سفیدپوستان است. این قانون به پلیس اجازه میدهد تا افراد را در بنادر متوقف و بازرسی کند بدون آن که یک «ظن منطقی» در ارتباط با این افراد وجود داشته باشد.
همچنین سیاستهایی به نام «مقابله با افراطگرایی خشونتآمیز» وجود دارد که بر روی تهدیدهای ناشی از افراطگرایی متمرکز است. در سراسر اروپا از جمله در اتحادیه اروپا، اتخاذ چنین سیاستهایی سبب گسترس اقدامات نظارتی و مبارزه با تروریسم شده است و بدین ترتیب تلاش برای ابراز ایدئولوژیهای سیاسی و هویتهای مذهبی هدف قرار میگیرند. در عمل، با مسلمانان به عنوان افرادی برخورد میشود که در ارتباط با آنها یک ظن مشروع وجود دارد.
در شرایطی که چنین ظنی وجود دارد، شبکهای از سازمانها و افراد در ارتباط با «تهدید» ناشی از اسلام سخن میگویند. به گفته لیز فِکِت مدیر موسسه روابط نژادی، این مسئله به عنوان «جنبش مقابله با جهاد» در سراسر اروپا و آمریکا به عنوان «نیروهای مبارزهکننده در خیابان از یک سو و نویسندگان محافظه کار و نو محافظهکار در سوی دیگر» وجود دارد.
تقویت فعالیتهای گروههای ضداسلامی
در اروپا، گروههایی همانند «اسلامی شدن دانمارک را متوقف کنید» و «لیگ دفاع از انگلیس» نقشی محوری در تقویت خشونتها علیه مسلمانان ایفا میکنند.
ارتباط گروههای اسلامستیز با مقامات بلندپایه در دستگاه سیاسی آمریکا
در آمریکا، دلیل نبود نسبی گروههای مستقر در خیابان و ریشهدار وجود نهادها و سازمانهایی است که به کانون قدرت نزدیکند و از نفوذ برخوردارند. این جنبش از سوی آنچه که «مرکز توسعه آمریکا» آن را «شبکه اسلامهراسی» مینامند که با مقامات بلندپایه در دستگاه سیاسی آمریکا ارتباط دارد، تأمین مالی میشود. این جنبش به صورتی موفقیتآمیزی توانسته است اتحادیه مسلمانان را یک «تهدیدی تروریستی» خارجی بنامد که سبب شده است دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، دستور ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا را صادر کند.
احزاب راست افراطی که حول محور اسلامهراسی و سیاستهای مقابله با جهاد شکل میگیرند، در سطح انتخاباتی موفق هستند. حزب ولامز بلنگ در بلژیک، دموکراتها در سوئد و حزب آلترنتیو برای آلمان طی چند سال گذشته توانستهاند به احزاب مهم در این کشورها تبدیل شوند که از حمایت قابل توجهی برخوردارند. ایده آنها شامل لفاظیها و سیاستهای مقابله با احزاب راست میانه در سراسر اروپا میشود.
رهبران متعدد سیاسی راست میانه (آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و همچنین امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه) بارها در ارتباط با «تروریسم اسلامی» و همچنین ناسازگاری «جدایی اسلامی» با ارزشهای اروپایی هشدار دادهاند.
ممنوعیت پوشش زنان در اماکن مختلف عمومی و دولتی –از ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه گرفته تا اعمال محدودیتهایی بر معلمان در بخشهایی از آلمان تا ممنوعیت کامل استفاده از نقاب در اماکن عمومی در دانمارک، بلژیک و فرانسه- نشان میدهد چگونه احساسات ضد مسلمانان از حاشیه جامعه وارد سیاستهای دولت شده است.
انگلیس هدایت این مسیر را بر عهده دارد. در سال ۲۰۱۱، این کشور سطح سیاستهای خود در مبارزه با تروریسم موسوم به «ممنوعیت» را افزایش داد و این روند اکنون شامل اقدامات «غیرخشونتآمیز» و همچنین «خشونتآمیز» میشود. میتوان ریشه این تغییر را در عناصر نو محافظهکار موجود در جنبش مقابله با جهاد پیدا کرد: فعالان بخش «تبادل سیاست» و همچنین «مرز انسجام اجتماعی» (که اکنون بخشی از جامعه هنری جکسون است) به صورت موفقیتآمیزی در این باره لابی کردند. این دو موسسه به صورت فزآیندهای به عنوان موسسات مطالعاتی نو محافظه کار شناخته میشوند. گسترش سطح و حجم این سیاستها به صورت موثری سبب میشود معلمان مدرسه، پزشکان و پرستاران به عاملان اجرای این گونه سیاستها تبدیل شوند و هر مسلمانی یک تهدید امنیتی بالقوه قلمداد شود.
تدوین قوانینی که مسلمانان را هدف قرار میدهد در انگلیس
در انگلیس، ما میتوانیم شاهد چرخه شوم اسلامهراسی باشیم که به نوعی در سراسر اروپا وجود دارد. این کشور قوانینی را ارائه کرده است که به صورت موثری مسلمانان را هدف قرار میدهد و این موضوع به نوبه خود سبب ترغیب و تقویت جنبشهای مقابله با جهاد میشود که آنها هم به نوبه خود از دولت میخواهند این قانون را گسترش دهد و سبب جرم دانستن همه ابعاد مرتبط با مسلمانان شود. نتیجه این اقدامات شامل دامن زدن به احساسات مرتبط با اسلامهراسی در میان مردم میشود.
شرایطی که بر اساس آن، چنین فضایی سبب افزایش خشونتها میشود پیچیده است. اندرس بریویسک، شهروند نروژی، که در سال ۲۰۱۱، ۷۷ نفر را کشت اقدام خود را تلاشی برای از بین بردن تئوری «اورابیا» توصیف کرد؛ تئوری که بت یئور آن را ارائه کرده و جنبش مقابله با جهاد اغلب به آن استناد میکند، شامل این موضوع میشود که اروپا تحت استعمار «جهان عرب» در خواهد آمد. به همین ترتیب، عامل حمله در هانائو بر روی جرایم مرتکب شده از سوی مهاجران غیر سفیدپوست متمرکز شده بود. این مسئله از لفاظیهای مرتبط با اسلامهراسی نشأت میگیرد که با سیاستهایی ادغام میشود که سبب میشوند مسلمانان تحت بررسی و نظارتهای ویژه قرار گیرند.
اما هر دو مهاجم به تنهایی حمله خود را انجام دادند و با هیچ سازمان یا حزبی ارتباط نداشتند. آنها به خواست خود این اقدامات را انجام دادند.
در انتهای این مطلب آمده است: ترسیم یک مرز بین اتخاذ یک سیاست تا اقدام کردن، لفاظی تا خشونت به شدت دشوار است. فرآیندی که بر اساس آن اسلامهراسی در سراسر جامعه اروپا گسترش مییابد، پیچیده است و پیامدهای نامحدودی را در پی دارد.