آرگو؛ از هالیوودیسم تا ایران‌هراسی
آرگو؛ از هالیوودیسم تا ایران‌هراسی
در سال‌هاي اخير، ايران‌هراسي دامنه وسيع‌‏تري از رسانه‌‏ها، از جمله سينما، را در برگرفته است و سينما محققاً مي‌‏توانند تأثير بسيار زيادي در کنترل مخاطبان داشته باشد.
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۵
کد مطلب: 1117
آرگو (۲۰۱۲) يکي از هزاران تلاش غرب براي ايران‌هراسي است، "داستانِ پليسي دلهره‌آوري" که طبق نظر ديويد هاگلاند فقط در برخي موارد برداشتي آزاد از تاريخ داشته است. به ‏راستي، فقط در برخي موارد! ظاهرِ گمراه‏‌کننده‌ي اين فيلم و تحسين مأمور سي آي اي، انتونيو مندز (قهرمان داستان، که بن آفلک نقش آن را بازي مي‏ کند) و نيز هوش به کار رفته در قاچاق فراريان تهران، فيلم را اگرچه به‏ گونه‌‏اي ضعيف، بسيار قوي مي‏‌نماياند و به انبوه مخاطبين آن، که رسانه‌‏هاي جمعي غرب ذهنشان را عليه ايران مخدوش کرده است، احساسي غيرقابل باور تحميل مي‌نمايد.

به اين ترتيب، اين فيلم تلاش مي‏‌کند تا ايرانيان را مردمي زياده از حد احساساتي، بي‌خرد، ديوانه و پليد نشان دهد و از سوي ديگر، مأموران سي آي اِي به گونه‌‏اي معرفي مي‌‏شوند که گويا قهرماناني وطن‌پرست هستند. ارگو مملو است از اشتباهات و تحريف‌‏هاي تاريخي. مي‌توان گفت عنوان‌‏گذاري فيلم کمابيش بر روايت انتونيو مندز از حوادث استوار است. با اين وجود، مخاطب هيچ‏‌گاه فرصتي براي درک اين موضوع پيدا نمي‏‌کند و تمامي آنچه را که مي‌‏بيند، باور مي‌‌کند. فيلم‌ساز با زيرکي مخاطبي را مي‌‏بيند که آن‌چنان غرق در فيلم شده است که هيچ توجهي به عنوان‏‌گذاري ندارد.

حتي اگر هم توجه کند، ذهن مخاطب از قبل تمامي دروغ‌هايي که فيل به طور وحشيانه و مخفيانه تحميل مي‌کند، را باور کرده است. اين کار با مهارت باورنکردني صورت مي‏گيرد. به عنوان مثال، در يکي از پلان‌ها، زنان باحجاب و ترشروي ايراني، يونيفرم هاي نظامي به تن دارند، دروغي که در فيلم ضدايراني ديگري با عنوان "بدون دخترم هرگز (۱۹۹۱)" به تصوير کشيده شده بود. پس از گذشت سي و چند سال، زنان ايرانيِ يونيفرم پوش را در پادگان ‏هاي زنان و نه حتي در خيابان مشاهده مي‌کنيد. به اين ترتيب، به تصوير کشيدن زن ايراني در يونيفرم نظامي فقط زاده خيال نويسنده است.

اين طور به نظر مي‌رسد که آرگو به‏ شدت مرهون فيلم «بدون دخترم هرگز» اثر برايان گيلبرت است؛ اگرچه آرگو به لحاظ تکنيکي يه قدم جلوتر است. «بدون دخترم هرگز» داستان زني آمريکايي را به تصوير مي‌کشد که با پزشکي ايراني ازدواج کرده است. آن‌ها زندگي سعادتمندانه در آمريکا دارند، اما زماني که به ايران سفر مي‌‏کنند، مرد (آلفرد مولينا) از فردي باادب و بسيار تحصيل‌کرده به گرازي وحشي تبديل مي‌شود که تصميم مي‏گيرد همسرش بتي (سالي فيلد) را مجبور به زندگي در ايران کند. هيچ‌کس دليل چنين تغيير شديدي را نمي‏‌داند و جالب اينکه علي ‏الظاهر هيچ شکافي در داستان به وقوع نمي‌‏پيوندد.

جداي از ديدگان کليشه‌‏اي و کاريکاتورگونه که فيلم‌ ساز نسبت به ايرانيان اتخاذ مي‌‏کند، او با آگاهي کامل آداب و رسوم و سنن جامعه ايران را به سخره مي‌گيرد. در يکي از صحنه‌هاي فيلم، زماني که بتي وارد ايران مي‏شود (عجيب آن که اين فيلم در اسرائيل فيلم‌برداري مي‌‌شود) آن‌ها گوسفندي را به عنوان نذري قرباني مي‌کنند و بتي با مشاهده اين صحنه غش مي‏کند. اين واقعه که قسمتي از سنت ايرانيان است، در نظر فيلمساز موضوعي قابل نکوهش است.

راجر اِبرت، منتقد سينمايي مي‏ گويد: «اگر قرار بود در آمريکا فيلمي با چنين طبيعت مغرضانه و خصمانه راجع به گروه‌هاي قومي ديگر ساخته شود، به عنوان فيلمي تعصب‏آميز و نژادپرستانه محکوم مي‌شد.»

به همين منوال، آرگو تلاش ناجوانمردانه ديگري براي تشديد ايران‌هراسي است که بدون دخترم هرگزِ برايان گيلبرت را ادامه مي‌دهد.

اگرچه آرگو، با کليشه‌سازي و اهريمن جلوه دادن ايرانيان، موفقيت نسبي را کسب مي‌کند، اما اين فيلم در بهترين حالت، چيزي بيش از يک فيلم سينمايي- تبليغاتي نيست که شايستگي افتخاراتي را که به دست آورده ندارد زيرا از ساختار بسيار ضعيفي برخوردار است و از روي ناداني نوشته شده است.

اگرچه ممکن است عجيب به نظر برسد، اما اين فيلم ماهرانه به دنبال اين است تا با قرار دادن صداي راوي در ابتداي فيلم - با توضيح اين که چگونه حکومت مردمي مصدق توسط کودتايي که سازمان سيا ترتيب آن را داده بود سرنگون شد و چگونه محمدرضا پهلوي (که به اشتباه از او تحت عنوان رضا پهلوي ياد مي‏شود) با مردم مستبدانه رفتار مي‌‏کرد - موزون به نظر برسد. با اين وجود، صرف ذکر نام سيا که ترتيب کودتا را داده است، براي موزون جلوه دادن فيلم کافي نيست.

در واقع، آرگو از روايتي موزون بسيار فاصله دارد. همه ‏چيز به صورت يک جانبه روايت مي‌شود. همه‏چيز به صورت سياه و سفيد نمايانده مي‏شود: فراريان خوب هستند و بايد به کمک مأمور سيا که به طور مضحکي موجب پالايش رواني مخاطبين مي‏شود، نجات يابند و مردم ايران پليد و ديوانه هستند. به اين ترتيب، مخاطبين با مأمور سيا همدردي مي‏کنند و کل جمعيت ايران به نحو غم‏انگيزي، منفي‌نمايي مي‌شوند.

درواقع، برپايي کودتا در ايران شاهکار سازمان سيا نيست.

دستگاه جاسوسي سيا در برپايي جنگ عليه ايران به دست ديکتاتور عراق، صدام حسين، و پديدآوردن يک ميليون قرباني بسيار مفيد بوده‏اند.

طبق گفته سعيد کي آبوريش، نويسنده کتاب «صدام حسين؛ سياست انتقام»، صدام در سال ۱۹۷۹ قبل از جنگ ايران و عراق از امان (اردن) ديدار کرد. او در آنجا با سه تن از مأموران سيا و شاه حسين ملاقات نمود. آبوريش مي‏گويد: مدارک بسياري وجود دارند که او در مورد نقشه‌هايش براي تجاوز به ايران به کمک مأموران سيا با آن‌ها به بحث و گفت‌وگو پرداخت. صدام، به عنوان محصول سياسي ذهن واشنگتن، با ايالات متحده رابطه نزديکي پيدا کرد. آبوريش مي‏ گويد: «اين رابطه‏اي مبتني بر همکاري بود، نه رابطه‌‏اي مبتني بر اعتماد. هيچ يک به طرف مقابل اعتماد نداشت. آن‌ها با فراهم کردن سيستم‏هاي الکترونيکي براي محافظت در برابر کودتا به او کمک کردند بر مسند قدرت باقي بماند. آن‌ها با فراهم کردن تسليحات مورد نياز صدام به ماندنش در مسند قدرت کمک نمودند. آن‌ها با خودداري از طرح مسائل مربوط به حقوق بشر به او کمک کردند در مسند قدرت باقي بماند. و آنها با حمايت او در طي جنگ با ايران به او کمک کردند در مسند قدرت باقي بماند. به اين ترتيب، آن‌ها در عمل هم به لحاظ سياسي و هم به لحاظ مالي واقعاً به او کمک کردند.»

اين احتمال وجود دارد که بن آفلک و کريس تريو، فيلمنامه‌نويس، به شدت از اين حقايق غافل بوده‌اند در غير اينصورت برخي از اين حقايق را در آرگو مي‌گنجاندند تا اين فيلم تا حدي موزون به نظر رسد.

و شايد هم نه؟

در مجموع، آرگو نمونه‌اي تمام‏ عيار از هاليووديسم است. در حقيقت، اين فيلم تلاشي ديگر براي دامن زدن به ايران‏هراسي نه تنها در امريکا بلکه در سرتاسر جهان است.
Share/Save/Bookmark
مرجع : پرس تی وی