دردنامه های دختران با حجاب محروم از تحصیل
دردنامه های دختران با حجاب محروم از تحصیل
متنی که در ادامه می آید نامه ها ی دردناک دختران مسلمانی است که به جرم داشتن حجاب از تحصیل در مدارس آذربایجان محروم شده اند.
جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۴۶
کد مطلب: 729
1) از حجابم دست نمی‌کشم.
من یک دختر با حجاب هستم. اسم من زینب قلی اووا است. بزرگترین رؤیایم رفتن به مدرسه است و درس گرفتن از معلمان و بازی با دانش آموزان مدرسه در زنگ‌های تفریح. آرزو دارم هر صبح مثل دانش آموزان دیگر کتابها، مدادها و دفترهایم را داخل کیفم بگذارم و به مدرسه بروم. حرف من غیر منطقی که نیست؟ یک رؤیای عادی است... یک آرزوی معمولی... اما این برای من خیلی مهم است... در آغوش کشیدن ایمان و اعتقادم و زندگی با باورهایم ... در عین حال پذیرفته شدن به عنوان یک شهروند... چه قدر زیباست.
من دختر باحجابی هستم. روزی را که برای ثبت نام به مدرسه رفتم، به خاطر می‌آورم.
مدیر مدرسه گفت: تو هنوز خیلی کوچکی، چرا اینهمه خود را پوشانده‌ای؟
من پاسخ دادم: به خاطر خدا!
اما مدیر مدرسه اصلا سخن مرا نفهمید چون مرا در مدرسه ثبت نام نکردند.
چرا دروغ بگویم. خیلی ناراحتم از اینکه نمی‌توانم به مدرسه بروم. فضای مدرسه برای من خیلی جذاب است. اما به هیچ روی از حجابم دست نمی‌کشم. چون من یک دختر با حجاب هستم.

۲) ما میمیریم اما از دین خود روی نمی‌گردانیم.
من طاهره ابوالفتح اووا هستم. ۱۳ سال دارم. حدود هفت الی هشت سال است که با حجاب هستم. من نه به خواسته بابا و نه به خواسته مامان با حجاب نشدم. من خودم به آنها گفتم که میخواهم حجاب داشته باشم. گناه من و دخترانی مثل من چیست که به خاطر حجاب ما را به مدرسه راه نمی‌دهند. چرا بیش از یکسال است که دختران با حجاب را ثبت نام نمی‌کنند؟ ما را به خاطر اینکه دستورات خداوند کریم را که در قرآن فرمود است اطاعت می‌کنیم به مدرسه راه نمی دهند. به خاطر آنکه از امانت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محافظت می‌کنیم. چون که ما از امانت حضرت زینب (ْس) نگهداری می‌کنیم. میخواستند بعد از مولایمان امام حسین (ع) و حضرت عباس این امانت را از دست او بگیرند. به خاطر حفظ این امانت ما را به مدرسه راه نمی‌دهند.
آیا اگر ما هم حجاب خود را حفظ نمی‌کردیم خوب می‌شد؟ آیا شما به خاطر آموزش به ما اهمیت می‌هید یا به خاطر لباسمان؟ نه! ما نمیخواهیم به دلخواه شما عمل کنیم.
من سه سال و نیم در مدرسه درس خواندم. در این سه سال نمرات بسیار خوبی گرفتم و همیشه عکسم را به دیوار مدرسه می‌زدند. من برای پیشرفت تحصیلی‌ام خیلی تلاش کردم. آموزگاران مدرسه مرا خیلی دوست داشتند.
بعد از اینکه از مدرسه جدا شدم، آنها هر وقت مرا می‌دیدند به من پیشنهاد می‌دادند تا برای بازگشت دوباره به مدرسه از حجابم دست بکشم. من هم میگفتم مردانی که در مدرسه هستند برادر من نیستند و نامحرم هستند باید پیش آنها حجاب داشته باشم.
آخر گناه من و گناه خواهرانی که مثل من حجاب دارند چیست؟ چرا ما را از مدرسه اخراج می‌کنند. در حکومت ما کودکان حق آموزش دارند. ما میخواهیم از این حق خود بهره مند شویم.
من در مدرسه در کنار برادرم می‌نشستم اما اکنون دانش آموز دیگری در کنار برادرم می‌نشیند. من در طول یک سال خیلی اذیت شدم. چون دیگر به مدرسه نمی‌روم و هم کلاسیهایم را نمی‌بینم.
من میخواهم از وزیر محترم آموزش بپرسم گناه من و دختران با حجاب دیگر چیست؟ میخواهم این را همه بدانند که حجاب ما امانت حضرت زهرا است و ما حتی اگر جان خود را از دست بدهیم از این امانت دست برنخواهیم داشت.
خداوند ظهور فرزند حضرت زهرا (س) را نزدیک گرداند و حق و عدالت در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد.
آمین یا رب العالمین
ما میمیریم اما از دین خود روی نمی‌گردانیم.

۳) من یک دختر با حجاب هستم.
نام من بتول بایراملی است. به فرمان خداوند عمل کرد و حجاب خود را رعایت کردم. وقتی دانش آموزانی را که به مدرسه می‌روند می‌بینم، خیلی دلم میخواهد من هم به مدرسه بروم. قانون‌های حکومت من باعث شده است که من از مدرسه محروم بشوم. می‌دانم که در کشورم که در آن به دنیا آمده‌ام و زندگی می‌کنم و آن را بیشتر از جانم دوست می‌دارم، به مدرسه رفتن دخترانی مثل من ممنوع است. اگر تا زمان تغییر این قوانین هم نتوانم به مدرسه بروم از حجاب خود دست برنخواهم داشت. از این مسئله مطمئن هستم. چون من یک دختر با حجاب هستم.
Share/Save/Bookmark
مرجع : دیپلماسی ایرانی