مسلمانان آفریقای مرکزی؛ قربانی انتقام کور
مسلمانان آفریقای مرکزی؛ قربانی انتقام کور
مسلمانان و مسیحیان آفریقای مرکزی طی چندین قرن زندگی صلح آمیزی درکنار یکدیگر داشتند اما تنها چندماه کافی بود تا این کشور به صحنه مناقشه ای خونین بدل شود و حال تهیه مواد غذایی هم در عمل امکان پذیر نیست.
پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۰۲:۲۷
کد مطلب: 2488
به گزارش «آرماگدون» ، بعد از عبور از هشت ایست بازرسی مردی را می بینیم که مسوول قتل ها و کشتارها در شهر بانگوی است. فرمانده "سیلوستر یاگوزو" بر روی کاناپه ای در فضای باز نشسته و سردرد دارد. او در حالی که قرص مسکن می خورد سیگاری بر لب دارد و پاهایش را روی میز چوبی دراز کرده و کت سفید مارک آدیداسش را روی دسته کاناپه گذاشته است. یاگوزو این کت را از بازار یانگوی خریده و به گفته خودش عاشق آلمان است.
چند مرد با لباس نظامی به کنار میز می آیند و بعد از سلام نظامی به حال خبردار می ایستند. ظاهرا یاگوزو اصلا آنها را نمی بیند. گاه در بیسیم دستی اش فرمان هایی می دهد و گاه به یکی از چند موبایلش نگاهی می اندازد. یاگوزو هنوز هم برای آزادی چند تن از مردانش از زندان تلاش می کند. محافظانش در پشت آن کاناپه به این سو و آن سو می روند. آنها یونیفرم نپوشیده اند اما جلیقه ضد گلوله به تن دارند. به گفته خودشان در حین جنگ مواد مخدر مصرف می کردند زیرا نشئه حاصل از آن برای کشتن و به رگبار بستن انسان های دیگر ضروری است.
یاگوزو زمانی یک مکانیک ماشین بود اما سپس داستان سرنگونی رییس جمهور به دست شورشیان اکثرا سلکا در مارس ۲۰۱۳ پیش آمد. یاگوزو بعد از ویران شدن کارگاهش توسط شبه نظامیان سلکا به شبه نظامیان طرف مقابل پیوست یعنی همان شبه نظامیان مسیحی موسوم به "انتی بالاکا". به گفته وی در آن دوران بسیاری از سربازان ارتش آفریقای مرکز به گروه هایی پیوستند که در آغاز کار علیه سلکا می جنگیدند و سپس تعقیب و کشتار همه مسلمانان را اعم از گناهکار و بی گناه آغاز کردند و چنان خشونت ورزیدند که امروزه ناظران امور آفریقای مرکزی از آن به عنوان پاکسازی قومی یاد می کنند و گروهی دیگر آن را قتل عام به شمار می آورند.
بدین ترتیب یاگوزو به فرماندهی آنتی بالاکا در یانگوی منصوب شد و وقتی از او می پرسیم چگونه یک مکانیک ناگهان به مقام فرماندهی شورشیان می رسد می گوید: "خداوند همان گونه که موسی را برای رهانیدن قومش از بردگی برگزید، حال من را برگزیده است".
محل استقرار یاگوزو چند صد متر از فرودگاه کوچکی که میان درختان پنهان شده است فاصله دارد. او از اواسط ژانویه یعنی از زمانی که رییس جمهور جدید یعنی خانم کاترین زامبا-پاتزا، گروه آنتی بالاکا را به عنوان گروهی جنایتکار و مخرب اعلام کرد و پس از آن که سربازان ارتش به پادگان ها بازگشتند، تمایلی به دیده شدن و حضور در یانگوی ندارد.
هر چند دقیقه یک بار هواپیماهای سازمان ملل و ارتش فرانسه در آن فرودگاه به زمین می نشیند یا پرواز می کنند و یاگوزو مجبور می شود که برای لحظاتی صحبت هایش را قطع کند. او چنان با غرور از سربازان و دیپلمات های خارجی مسافر این فرودگاه می گوید که گویی میهمانان او هستند. البته در واقع به خاطر همین سیلوستر یاگوزو است که بسیاری از این افراد به جمهوری آفریقای مرکزی می آیند زیرا او همان کسی است که یکی از بزرگترین حملات را در ۵ دسامبر ۲۰۱۳ فرماندهی می کرد. در آن روز بود که شبه نظامیان آنتی بالاکا با انواع و اقسام سلاح های سبک و نیمه سنگین به بانگوی حمله کرده و بعد از چند روز جنگ یک ویرانه از آن شهر درست کردند.
یاگوزو البته این جنایت ها را یک امر ضروری می داند و می گوید:" آنها بودند که جنگ را آغاز کردند و نه ما". منظور یاگوزو از آنها همان گروه سلکاست که در شهر واقع درپشت آن فرودگاه مستقر هستند. یاگوزو روی یکی از انگشتان دست چپش حلقه ای نقره ای دارد که بر آن تصویر مسیح نقش بسته است.
امروز درآن منطقه ای که وی با همان دست چپ به آن اشاره می کند بسیاری از محله ها خالی از سکنه است و بر روی دیوار های ویران شده با خط سفید نام قاتلان نوشته شده است. دیوارهای آجری مساجد ویران شده و مبل ها و لباس های قربانیان در بازار به فروش می رسد. هر مسلمانی اگر بتواند از این شهر و سرزمین می گریزد.
مسلمانان و مسیحیان آفریقای مرکزی طی چندین قرن زندگی صلح آمیزی درکنار یکدیگر داشتند اما تنها چندماه کافی بود تا این کشور به صحنه مناقشه ای خونین بدل شود و حال تهیه مواد غذایی هم در عمل امکان پذیر نیست. مسلمانان آفریقای مرکزی غالبا به بازرگانی اشتغال داشته و بسیاری از آنها از رفاه نسبی برخوردار بودند اما حالا این گروه های مسیحی هستند که اموال و گله های گاو و گوسفند آنان را تصاحب می کنند. امروزه درمناطقی دور از این محل ، قیمت ها به شدت افزایش می یابد و بسیاری از مردم فقیر با قحطی و گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند.
یک میلیون نفر از مردم غالبا مسلمان آفریقای مرکزی که نیمی از آنان را کودکان تشکیل می دهند درحال فرار هستند و بیش ازدویست وپنجاه هزار نفر نیز پیش از این کشور را ترک کرده اند. درحال حاضر نیمی از جمعیت پنج میلیون نفری آفریقای مرکزی به کمک هایی از قبیل غذا و خدمات پزشکی و سقفی که زیر آن بتوان زندگی کرد نیاز فوری دارند. به گفته پزشکان غربی مشابه این وضعیت آخرین بار بیست سال پیش در روآندا اتفاق افتاد.
در دیدرس یاگوزو یک آشیانه هواپیما قرار دارد که البته امروز به عنوان پناهگاه پناهجویان از آن استفاده می شود. دو هلی کوپتر کهنه ساخت شوروی سابق درمقابل این آشیانه پارک شده و انبوه ملخ های زنگ زده هواپیماها درگوشه وکنار دیده می شود. در داخل آن آشیانه مسلمانان پناهجو حداقل از سوزش آفتاب در امان هستند و در اجاق های کوچک چوبی غذا می پزند. اکثر این افراد از قبایلی می آیند که گوشت گاوها و بزهایشان پیش از این توسط شبه نظامیان مسیحی غارت شده و حال به مانند حیوان با این مسلمانان بی گناه رفتار می شود.
این پناهجویان به این علت این محل را انتخاب کردند چون در نزدیکی قرارگاه سربازان ارتش فرانسه در آن فرودگاه قرار دارد. هر بار که هواپیمایی فرود می آید این مردم لوازم خود را می پیچند به این امید که شاید آن هواپیما آنها را از این جا خارج کند. در صورت خروج هم البته تنها به کامرون و احیانا به چاد می توانند بروند.
هیچ کس برای تأمین برق و آب این محل کاری نمی کند زیرا از اول هم چیزی به نام آب و برق و دارو و غذا و توالت در این جا وجود نداشته است. در آن آشیانه چند هزار نفر زندگی می کنند و پزشکان بدون مرز یکی از اولین سازمان های فعال در این جا به شمار می آیند. پزشکی اتریشی به نام "مارکوس باخمن" یک بیمارستان صحرایی ساخته است. به گفته وی یک پنجم کودکان این پناهگاه از سوءتغذیه و نیمی از آنان از مالاریا رنج می برند.
باخمن پیش از این در کنگو، سودان جنوبی، بنگلادش و هاییتی کار کرده است اما به گفته وی وضعیت در آفریقای مرکزی به گونه دیگری است. باخمن درحالی که برای مداوای مجروحان به محله های مسلمان نشین می رود از سوی شورشیان آنتی بالاکا در پست ایست بازرسی این گونه تهدید می شود: "نارنجک بعدی سهم شما است". او یک روز بعد ازظهر به چشم خود دید که چگونه یک اوباش شورشی در عرض چند ثانیه یک فروشنده بی نوا را تکه تکه کرد. این در حالی بود که یک سرباز درچند متری محل جنایت حضور داشت اما هیچ واکنشی نشان نداد. باخمن جسد قربانی را مخفی و صلیب سرخ را از این جنایت باخبر کرد.
به گفته باخمن حتی برای نقل و انتقال بیماران نیز از وسایل نقلیه زرهی استفاده می شود زیرا شورشیان بیماران مسلمان را از آن کلینیک ربوده و به قتل می رسانند. و هنوز هم اجساد مسلمانان به صورت پراکنده دفن می شود زیرا گورستان مسلمانان در نزدیکی محله مسیحیان قرار دارد. هنوز هم شمار اندکی مردم مسلمان در این شهر و در پشت سیم خاردارها و سنگرهای بتونی ، تحت مراقبت سربازان فرانسوی و اتحادیه آفریقا زندگی می کنند و صد البته هنوز هم هر لحظه این امکان وجود دارد که از سوی شبه نظامیان مسیحی مورد حمله قرار گرفته وبه قتل برسند.
این همه اتفاقاتی است که در بانگوی می افتد و از دیگر نقاط کشور چندان اطلاعی در دست نیست. در حال حاضر شش هزار سرباز اتحادیه آفریقا و دو هزار سرباز فرانسوی تحت نظارت سازمان ملل در جمهوری آفریقای مرکزی مستقر شده اند. اما این افراد فقط در بونگوی هستند و تلاش دارند که شبه نظامیان در این شهر و شهرهای اطراف را خلع سلاح کرده و انبارهای اسلحه آنها را تحت کنترل خود درآورند. شاید این که آفریقای مرکزی تبدیل به روآندای دوم نشد و شمار قربانیان افزایش نیافت مرهون حضور همین سربازان باشد اما تعداد این نیروها برای تضمین و تامین امنیت در سراسر جمهوری آفریقای مرکزی بسیار اندک است. در حال حاضر هواپیماهای امدادگر پزشکی وجود ندارد و ظاهرا آلمان درنظر دارد این کمبود را جبران کند. اما سازمان ملل نیز برای برقراری صلح در این کشور به ده هزار سرباز دیگر نیز نیاز دارد.
"پیتر بوکارت" مدیر بحران سازمان دیدبان حقوق بشر هم در مورد این ناامنی کاری نمی تواند انجام دهد. او از مدت ها پیش از ورود سربازان خارجی در این کشور و در مناطق جنگی بوده است. بوکارت لوازمش را دریک ماشین اتاق دار می گذارد، لوازمی از قبیل بنزین، آب ، چادر ، اره ( برای مواردی که جاده با یک درخت قطع شده مسدود شده باشد). این بار قرار است که بوکارت پنج روز درراه باشد و همه موارد نقض حقوق بشر را ثبت و با همه طرف های درگیر گفتگو کند:" مساله این نیست که دارو و غذا به این مردم برسانیم بلکه باید از کشتارها جلوگیری کنیم".
بوکارت از ۱۷ سال پیش این کار را انجام می دهد. او گورهای دسته جمعی، موارد شکنجه و انبارهای اسلحه در لیبی را مستندسازی کرده و تجاوزهای دسته جمعی به زنان در گینه و بازداشت های غیرقانونی سازمان سیا را به سازمان ملل گزارش کرده است. بوکارت مانند دفترداری است که همه چیز را در آن دفتر یادداشت کوچک و مشکی خود ثبت می کند.
پنجشنبه دوهفته پیش بوکارت به شهر بودا رفت، شهری که در غرب یانگوی ودر فاصله پنج ساعته با ماشین از آن قرار دارد. در آن شهر مسلمانان و مسیحیان بازارهای یکدیگر را به آتش کشیده بودند و حال تنها تابلوهایی بر سر در مغازه ها دیده می شد که روی یکی نوشته "مسیح منبع عشق" و بر روی دیگر جمله " نیست خدایی جز اله" دیده می شد. سربازان فرانسوی بر روی تپه مابین این دو بازار با سلاح های آماده مستقر بودند و کودکان هم در گوشه و کنار بازی می کردند. دیر هنگام بود و بوکارت باید جایی را برای گذراندن شب پیدا می کرد. کشیش کلیسای محلی کاتولیک با عذرخواهی گفت که جایی برای او ندارد زیرا درجای جای آن کلیسا مردم مسیحی محلی خوابیده بودند. بالاخره بوکارت چادرش را در کنار مقر سربازان فر انسوی برپا و ماشینش را در کنار چادر وبه عنوان سنگری در مقابل گلوله های احتمالی شورشیان پارک کرد. سپس لپ تاپ و یک بطری نوشابه از کوله پشتی درآورد. همین چند روز پیش بود که در سوییس اسکی می کرد و حال در این منطقه جنگی باید شب را به روز برساند. البته بوکارت به این وضعیت عادت دارد زیرا شش ماه از سال را در سرزمین های بحران زده زندگی می کند.
بوکارت از جوانی می گوید که چند روز پیش نزد او آمد و پای قطع شده اش را به او نشان داد. بر روی تی شرت آن جوان واژه آفریقای مرکزی به چشم می خورد. بوکارت عکسی از او گرفت و از طریق توییتر آن را به همه مردم جهان نشان داد. بوکارت می گوید که تا چند سال پیش همه مردم دنیا به مانند وی تازه بعد از مدت ها در مورد یک جنگ خبردار می شدند اما امروز او می تواند هر واقعه ای اعم از جنگ و کشتار جمعی را بلافاصله از طریق شبکه های اجتماعی به اطلاع مردم دنیا برساند. افزون بر آن سازمان دیدبان حقوق بشر شماری از بهترین عکاسان و فیلمبرداران دنیا را نیز در اختیار دارد و یکی از آنان همواره درکنار بوکارت است.
اما بوکارت در این مورد که دنیا به آن چه در آفریقای مرکزی می گذرد علاقه ای نشان دهد ناامید است. زیرا آفریقای مرکزی سرزمینی پیچیده و بی نهایت دور افتاده به شمار می آید. بوکارت درحالی که مراسم اعطای اسکار جریان داشت در صفحه توییتر خود نوشت:" اسکار خونینی ترین مناقشه بین المللی که البته کسی به آن اعتنا ندارد به جمهوری آفریقای مرکزی تعلق می گیرد". بوکارت روز بعد از ورود به بودا فورا اعلام کرد که قصد ملاقات با یکی از اعضای محلی صلیب سرخ را دارد تا بفهمد که آیا اول مسلمانان اقدام به آتش کشیدن بازار مسیحیان کرده اند و یا برعکس. اما در این مناقشه کشف حقیقت کار آسانی نیست.
یکی از امدادگران مسیحی صلیب سرخ گفت که مسلمانان سلکا یک ماه پیش شهر را ترک کرده بودند و بلافاصله پس از خروج آنان شبه نظامیان آنتی بالاکا با سلاح های نیمه سنگین و کلاشنیکف به بهانه حفاظت از مسیحیان وارد شهر می شوند:" و سپس آن اتفاق افتاد".
بوکارت تعداد کشته ها و مجروحان را یادداشت و از دفاتر یادداشت کمک رسانان به عنوان سند عکس برداری می کند:" این ارقام چیز دیگری نشان می دهد". سپس به محله مسلمانان می رود و با یکی از بزرگان محله که تاجر الماس است به گفت وگو می نشیند. آن مرد اطمینان می دهد:" مسیحیان برادران ما هستند و ما هرگز با آنان مشکلی نداشته ایم تا اینکه شبه نظامیان سلکا رفتند و شبه نظامیان مسیحی آنتی بالاکا به مردم مسلمان بی دفاع حمله بردند".
بوکارت می گوید:" مسیحیان می گویند که مسلمانان به آنها حمله کرده اند" و پاسخ:" اصلا چنین چیزی نیست. حقیقت ندارد". و بوکارت :" ما خانه های به آتش کشیده شده را دیدیم. آیا مسلمانان هیچ کاری در این مورد نکردند؟" و پاسخ:" این دفاع از خود بود. هنگامی که شبه نظامیان مسیحی حمله کردند ما هم چاره ای به غیر از دفاع از خودمان نداشتیم. شبه نظامیان خانه های ما را به آتش کشیده بودند". بوکارت دفتر خودرا می بندد و با توجه به مدارک موجود و مصاحبه های انجام گرفته اعلام می کند که ظاهرا حرف های تاجر الماس به حقیقت نزدیک تر است.
اما دو طرف ماجرا یعنی نمایندگان مسلمانان و مسیحیان آفریقای مرکزی عقیده دارند که هر دو گروه در آینده دیگر نمی توانند درکنار یکدیگر زندگی کنند. آن کشیش هم عقیده دارد که کاش به جای خانه های خراب شده خون های بیشتری ریخته شده بود :"زیرا مردگان سکوت می کنند اما خرابه ها همچون آثاری از گناه باقی می ماند".
در راه بازگشت به بانگوی جسدی در میان جاده دیده می شود که ظاهرا به وسیله پرتاب یک نیزه کشته شده است. اعضای تناسلی این قربانی نیز بریده شده و به گفته شاهدان عینی از آن به عنوان طلسم از سوی شورشیان مسیحی استفاده می شود. به گفته یکی از پرستاران بیمارستان این مرد ظاهرا یکی از آخرین مسلمانان شهر امباکی بوده است.
کمی بعد در بواکی یک مسجد ویران و قرآن های سوخته شده را شاهدیم. از هزار مسلمانی که در این جا زندگی می کرده اند تنها شمار اندکی هنوز باقی مانده اند. امروز همه اهالی دهکده درحالی که دست ها را به هم می زنند برای عبادت به این جا آمده اند. کشیش محلی بازوها را از هم می گشاید و می گوید:" ای چوپان گله من، برای من مکانی شایسته را پیدا کن و بگذار عشق به خدا درقلب هایمان بماند".
در همان حال که مسیحیان درکلیسا به عبادت مشغولند، دو زن مسلمان توسط افراد آنتی بالاکا در یک کلبه گلی محبوس شده اند. آنها از پشت در جیغ می کشند اما کسی جرات ندارد که به آن دو کمک کند. مردان جوان آنتی بالاکا با چشمانی پر از خشونت و درحالی که دست به سلاح هایشان دارند کشیک می دهند. آخرین ساکنان مسلمان از شهر رانده شده و شبه نظامیان مسیحی نشئه پیروزی را حس می کنند.
به گفته آنها آن دو زن اسیر عفریته هایی هستند که دختر همسایه را جادو کرده بودند و به همین خاطر باید مجازات شوند. سپس در را باز کرده و آن دوزن را بیرون می کشند و بر روی زمین خاکی می نشانند. چشمان وحشت زده آن دوانتظار سرنوشت را می کشد. شهردار شهر که زنی مسیحی است در توجیه این عمل می گوید:" اگر مسلمان ها نرفته بودند به ما حمله می کردند".
یک ساعت بعد آن دو زن به بیمارستان بوآلی اعزام می شوند. یکی از آنان انگشتانش قطع و قسمت هایی از پوست سرهر دو آنها کنده شده است. و این جنایت ها به این سادگی پایان نمی گیرد.
Share/Save/Bookmark
مرجع : اشپیگل